((برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان 14 صلوات محمدی))
((برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان 14 صلوات محمدی))
وبلاگ آسمان در تاریخ 24/8/90 شروع به کار کرد .امیدوارم در این وبلاگ لحظات خوشی را سپری کنید
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
ادمه شعر رو از دست ندید
در تهرانه!
چشمهایی چه گشاد،
دستهایی چه دراز!
در اتوبوس، عجب بوی بدی میآید!
من در این آبادی،
پی پولی بودم
اسکناسی شاید،
یا به دنبال دلاری، پوندی!
*
توی این ساختمانهای بلند،
پستهایی است که خالی ماندهست
من چرا بیکارم؟!
از وزارتخانه،
«باد میآمد، گوش دادم»
«چه کسی با من حرف میزد؟»
کارمندی غُرّید،
من کمی ترسیدم!
فلذا فهمیدم، این طرف کاری نیست!!
بعد، راه افتادم.
ادامه مطلب رو مشاهده کنید
ادامه مطلب رو حتما ببینید
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است ...
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
ادامه مطلب را مشاهده نمایید
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
منبع:کوچولو
دانشگاه انتظار بعد از 1300 سال همچنان دانشجو می پذیرد , متاسفانه این دانشگاه
هنوز 313 فارغ التحصیل هم نداشته است , این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما آزمون
به عمل می آورد . مدارک لازم برای ثبت نام :
1. نماز اول وقت
2 . ولایت مداری
3 . دائم الوضو بودن
4 . دلی پر از ثواب و قلبی آکنده ازیاد خدا داشتن
به امید قبولی همه ی ما در این دانشگاه
التماس دعا
«اللهم عجل لولیک الفرج»
فدای صداقت اون بیسوادی که وقتی ازش پرسیدند عشق چند حرفه؟
گفت چهار حرف !!!
همه بهش خندیدند.
اما زیر لب زمزه میکرد حسین حسین حسین
یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم ...
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه ...
السلام علیک یا صاحب الزمان
منبع یکـ گیله مرد
تعداد صفحات : 7